Environmentalist

Environmentalist


يوز
يوزپلنگ هاي فلات ايران نيز به سرنوشت شير ايراني و ببر مازندران مي پيوندند. فرجامي جز "انقراض" پيش روي سريع ترين دونده جهان نيست. اين خبري است که هفته پيش بيش از آنکه توسط رسانه هاي پرشمارگان و رسمي مورد توجه قرار گيرد در شبکه هاي اجتماعي دهان به دهان چرخيده بود.
 

حتي يک هفته پس از برملا شدن ابعاد زيست محيطي و کلان موضوع، اينگونه به ديد مي آيد که سرنوشت يکي از مهمترين گونه هاي طبيعت ايران و جانداري که از آن به عنوان نماد تنوع زيستي کشور ما ياد مي شود چندان مورد علاقه رسانه ها نيست. به نظر مي رسد همچنانکه زيستگاهها کوچکتر و کوچکتر شده اند، سوداهاي پيچ در پيچ اقتصادي و سياسي به طور کلي توجه حتي اقشار مرجع را به موضوع محيط زيست کمرنگتر و اندکتر کرده اند. در نيمه دهه هفتاد، کشف پوست يک ببر مازندران، جانداري که از آخرين مشاهده آن حدود هفتاد سال مي گذشت، چنان هيجاني در فضاي رسانه اي ايران ايجاد کرد که عکس آن پوست و خبر آن چند روزي مکررا به صفحه اول روزنامه هاي رسمي و عير رسمي و دولتي و غير دولتي راه پيدا کرد. اما اکنون انگار همه طبيعت ايران در برابر غوغاي خيابان جمهوري تهران واپس نشسته است: يک ريال بالا و پايين شدن قيمت سکه و دلار و موبايل و تبلت و . . . به صدر صفحه اول روزنامه ها مي رسد اما خبر انقراض قطعي مهمترين گونه جانوري کشور بعضا حتي راه به ستون هاي حاشيه اي صفحات داخلي روزنا مه ها هم ندارد. از رسانه ملي هم که انگار اصلا نمي شود در اين باره هيچ توقعي داشت.
واقعا چند تا بودند؟
اصل خبر انقراض به واقع ماه پيش منتشر شده بود. زماني که يک گروه از کارشناسان محيط زيست که در ماموريتي رسمي کار سرشماري جمعيت يوزپلنگها را به عهده گرفته بودند نتيجه فعاليت خود را اعلام کردند: پنجاه تا. بله، فقط پنجاه تا يوزپلنگ در ايران باقي مانده است. اين آمار کارشناسان محيط زيست را به شدت غافلگير کرد. به اين خاطر که تا همين سال قبل شمار تقريبي يوزپلنگهاي ايران از سوي متولي رسمي حفاظت از آنها حدود صدوبيست تا اعلام ميشد. يعني نه صد تا يا صدو پنجاه تا، بلکه صدوبيست تا که شائبه يک برآورد دقيق را ايجاد مي کرد. و مگر مي شود که در يک سال جمعيت يک گونه به کمتر از نصف کاهش يابد؟ و به تدريج در هفته هاي گذشته ابعاد فني و تراژيک موضوع بر همگان روشن شد: عدد صد و بيست تاي قبلي درست نبوده است. دفتري که در سازمان حفاظت محيط زيست مستقر بوده و کار حفاظت از يوزپلنگهاي ايران را به عهده دارد بخش قابل توجهي از بودجه خود را از نهاد ناظر بين المللي مي گيرد، و ظاهرا تصور اين بوده اگر آن نهاد اميدي به بقاي يوزپلنگها نداشته باشد آن بودجه را نمي فرستد. پس به جاي آمار واقعي، عددي را اعلام کرده اند که تداوم پروژه مزبور را توجيه مي کند. به هر حال جماعتي گردآمده بودند دور پروژه يوزپلنگ و سفره اي بوده که جمع کثيري از آن ارتزاق مي کرده اند. از سوي ديگر، آمارگيري هم با روشهاي کاملا نامستند و غير فني انجام مي شده و هيچ وقت هم انگار قرار نبوده که آمارگيران دقيق توضيح بدهند که چرا صدو بيست تا، و نه في المثل صدو ده تا يا صدو سي تا ؟ اما گروه اخير از اول بنا را بر تدوين يک آمار مستند گذاشته بودند: اگر چه مشاهدات از وجود يوزپلنگ فقط در چهار گستره از زيستگاههاي طبيعي ايران حکايت دارد ولي اين گروه دامنه سرشماري را به هشت گستره وسيع افزايش دادند تا حتي احتمال وجود يک يوزپلنگ در عرصه اي خيلي دوردست هم از چشمشان دور نيفتد. در اين راه از نوترين روشهاي سرشماري حيات وحش و دوربين ها و تجهيزات دقيق ثبت خودکار عبور و مرور حيوانات استفاده کردند. حاصل ماهها تلاش عددي بود که انگار در سرماي زمستان دوش آب سرد را روي سر همه دلمشغولان محيط زيست باز کرد: صدوبيست تا دروغ بود، يا توهم يا در خوشبيننانه ترين فرض يک اشتباه فني. شمار يوزپلنگهاي ايران هم اکنون به پنجاه تا رسيده است. و اين يعني فروغلتيدن روياي زرد و سياه و تيزتک طبيعت ايران به دامچاله انقراض.
با صدو بيست تا هم اميدي نبود؟
بسته به شرايط زيستگاه، اينکه لبه انقراض براي بقاي يک گونه چه تعداد مي تواند باشد متفاوت است. اگر شرايطي که منجر به بروز سراشيبي انقراض شده پابرجا باشد براي گوشتخواران بزرگ جثه اي مثل يوزپلنگ حتي وجود يک جمعيت صدتايي و قدري بيشتر هم تضميني براي بقا نيست. از اين نظر گفته مي شود اساسا از چندين سال قبل " انقراض" سرنوشت محتوم يوزپلنگ هاي ايران شده بود و فرق نمي کرد آمار آنها الآن سي چهل تا کمتر باشد يا بيشتر. اما نکته اين است که حتي در بهترين شرايط زيستگاه و حفاظت هم رسيدن به جمعيت چهل تايي لبه انقراض محسوب مي شود. کاهش جمعيت تا اين حد مسائلي همچون درون آميزي، کاهش تنوع ژنتيکي، مقاومت بدني کمتر و فنوتيپي شدن ژن هاي مضر را ايجاد کرده و انقراض قطعي را اجتناب ناپذير مي کند. به همين خاطر است که رسيدن شمار يوزپلنگهاي ايران به پنجاه تا تلويحا خبر رسيدن آنها به وضعيت انقراض قطعي هم هست. کار تمام شده، در وضعيت موجود زيستگاههايي مثل خارتوران و خوش ييلاق و گلستان و .. . آمار صدو بيست تا هم چندان اميدي بر نمي انگيخت، آمار پنجاه تا يعني، يوزپلنگهاي ايران هم به شيرها و ببرهاي منقرض شده ايران خواهند پيوست. آخرين شير ايران کمتر از صد سال پيش در شمال شهرستان انديمشک مشاهده شد، آخرين ببر ايران هم پاييز سال 1325 جايي در حوالي شهرستان آزادشهر شکار شد. پنج سال، ده سال يا حداکثر پانزده يا بيست سال بعد هم احتمالا جايي در جنوب استان سمنان، غرب خراسان يا شرق استان گلستان کسي يوزپلنگي خسته و هراسان و بيمار و گرسنه را خواهد ديد، آن يوزپلنگ نزارتر و رنجورتر از آن خواهد بود که کسي را بترساند. و کسي که آن يوزپلنگ را ديده شايد هرگز نداند که اين آخرين بار است که يک انسان سريع ترين دونده تاريخ کره زمين را مي بيند.
در تنگناي نيستي
اما آيا واقعا اندک اميدي هم نيست؟ دکترها معمولا سعي مي کنند حتي خانواده بد حال ترين بيمار سرطاني را هم از امکان بقاي او نااميد نکنند. اما غالبا مرز بين اميد و بلاهت بسيار باريک است. شايد بشود با يک کار پرهزينه باغ وحشي چندتايي يوزپلنگ را حفظ کرد. اما نه در زيستگاههاي طبيعي آن. شايد هم بشود زيستگاهي را با مديريت باغ وحشي فعلا مستعد بقاي يوزپلنگها نگاه داشت. مثل کاري که در پارک ملي کوير براي احياي گونه گورخر انجام داده اند: هزار متر زمين را فنس کشيده و چندتايي گورخر رها کرده اند داخل آن. محيطبانها هم به جاي محيطباني از پارک ملي کوير عملا به خرباني روي آورده و هر روز کارشان اين شده است که علف جلوي دهن گورخرهاي نگونبخت محبوس بگيرند. اما دشوار است که يوزپلنگها را به شيوه گورخرها بتوان در فنس نگهداري کرد. گربه سانان بزرگ جثه غالبا اگر شرايط محيط را نپسندند آگاهانه از جفتگيري و زاد و ولد خودداري مي کنند. درون آميزي اجتناب ناپذير و فنوتيپي بودن ژنهاي زيانبار پنجاه يوزپلنگ باقي مانده را هم نبايد از نظر دور داشت. روزگاري يوزپلنگ آسيايي دشتهاي وسيعي در سراسر غرب و مرکز آسيا را در سيطره داشت. به تدريج زيستگاه آن محدود شد به مناطقي از نواحي جنب بياباني ايران، به ويژه در حواشي دشت کوير. و چون زيستگاه آن منحصر شد به ايران، به تدريج همه عادت کردند آن را به جاي يوزپلنگ آسيايي، يوزپلنگ ايراني بنامند. نامي که چندان هم نيک فرجام نبود. در کمتر از يک سده ايران شيرها و ببرهايش را از دست داد و يوزپلنگها هم قطعا و خرسهاي سياه زاگرس و بسياري گونه هاي ديگر هم به احتمال زياد رد شيرها و برها را پي خواهند گرفت. شصت ميليون سال طول کشيد تا چشم انداز فلات ايران به يکي از پنج طبيعت غني و بسيار متنوع کره زمين تبديل شود. در کمتر از صد سال اين تکاپوي شصت ميليون ساله بر باد مي رود. . . انقراض يوزپلنگ ايراني فقط محو يک گونه جانوري ديگر از طبيعت ايران نيست، فراموش نکنيم که ايران هم اکنون از نظر فرسايش خاک اولين کشور جهان، از نظر جنگل زدايي ششمين، از نظر بيابانزايي دومين و از نظر نابودي تنوع زيستي سومين کشور جهان است. انقراض يوزپلنگ نمادي از قهقراي برگشت ناپذير طبيعت و عرصه حيات در فلات ايران است.

دکتر ناصر کرمي


http://www.iren.ir/Nsite/FullStory/?Id=7911کد خبر :7911   زمان مخابره: 13:23:26 - 15/9/1391
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: mannane ׀ تاریخ: جمعه 17 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , mannane.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com